- این موضوع 2 پاسخ، 1 کاربر را دارد و آخرین بار در 2 سال، 9 ماه پیش بدست بهروزرسانی شده است.
-
موضوع
-
علی با کتابی زیر بغل قدری سر به هوا از کنار حسین رد می شود، حسین او را صدا می کند و می گوید حال داری یک دست شطرنج بازی کنیم. علی با بی میلی می گه نه حوصله ندارم. راستش از دیروز دارم روی یک مسئله استقراء فکر می کنم هنوز نتونستم حلش کنم. …
علی با کتابی زیر بغل قدری سر به هوا از کنار حسین رد می شود، حسین او را صدا می کند و می گوید حال داری یک دست شطرنج بازی کنیم. علی با بی میلی می گه نه حوصله ندارم. راستش از دیروز دارم روی یک مسئله استقراء فکر می کنم هنوز نتونستم حلش کنم. حسین می گه خوب بشین یک دست شطرنج بازی کنیم بلکه فکرت باز شه.
حالا در حالیکه هر دو مشغول چیدن مهره ها هستند حسین می گه خوب صورت مسئله چیه، علی هم معادله زیر رو نشونش می دهمهره ها چیده می شه و شروع حرکت با حسینه، مدتی می گذره و علی می گه خوب زود باش هنوز بازی شروع نشده که این همه به صفحه خیره شدی. حسین یک نگاه دیگه به معادله علی می کنه و می گه بی خود نیست که نمی تونی رابطه را اثبات کنی چون در کسر سمت راست بجای n-1 باید n+1 باشه. علی می گه از کجا می دونی، حسین به صفحه شطرنج اشاره می کنه و می گه کمی به صفحه دقت کن می فهمی.
به نظر شما حسین چگونه به صفحه نگاه کرده که متوجه اشتباه موجود در رابطه شده؟
- شما برای پاسخ به این موضوع باید وارد شوید.